يکپارچگي و نشاط مسلمانان


 






 

مقام معظم رهبری (مدظله العالی) می فرمایند:
 

ملت اسلام، بيش از يک ميليارد نفوس در دنيا دارد. کشورهايي در آسيا، در خاورميانه، در آفريقا، با عنوان اسلامي وجود دارد . شخصيتهاي برجسته، دانشمندان، متفکران و فيلسوفان در ميان مسلمانان همه جاي دنيا هستند . اين جمعيت بيش از يک ميلياردي - که بيش از يک پنچم نفوس دنيا را دارند - اگر بخواهند به قدر نفوس خودشان، در حوادث دنيا اثر بگذارند، معنايش اين است که يک پنجم همه ي حوادث عالم، با اراده ي مسلمين انجام بگيرد. چيز خيلي مهم و عظيمي است . دين اسلام هم برخلاف بعضي از اديان ديگر، مردم را به تصميم گيري، حضور در صحنه، کار داشتن به کار سياست و ملکداري و اداره و اين طور امور تشويق مي کند . اين دين، دين زندگي و حکومت و سياست است. مثل اديان ديگر نيست که دوري از سياست و صحنه ي زندگي و فعاليتهاي گوناگون و امثال اينها را ، جزو اصول خودشان بدانند.

درست توجه کنيد . جمعيتي با اين عظمت و با اين اعتقاد ديني که بايد در امور دنيا و امور زندگي دخالت بکنند، اگر يکپارچه و بانشاط باشند، اگر براي خودشان حق قايل باشند، اگر وارد صحنه باشند چه قدر براي ابرقدرتها سنگين تمام خواهد شد؛ چه قدر براي نيروهاي استعماري که در کشور همين مسلمانان، نفت و ثروتهاي طبيعي و پول و بازار و هر چه را که بوده و نبوده، غارت کرده اند، خسارتبار تمام خواهد شد. درست است؟ براي اين که چنين روزي پيش نيايد و مسلمانان يک روز به عنوان مزاحمي براي غارتگران عالم به حساب نيايند، حداقل صد و پنجاه سال - و شايد بيشتر - است که استعمار کار مي کند و نقشه مي کشد و پول خرج مي کند و کار نظامي و سياسي و فرهنگي مي کند، تا از حادثه ي حضور عظيم مسلمين در صحنه ي عالم جلوگيري کند .
اين که شما مي بينيد در ايران مظلوم ما، سلاطين فاسد و نوکران حلقه به گوش انگليس و امريکا، از طرف قدرتها تأييد شدند و ساليان درازي بر اين مملکت حکومت کردند، علت همين است. چون کسي مثل رضاخان، راحت حاضر بود که به سهم خودش، همين هدف و برنامه را در ايران اجرا کند . اين که مي بينيد استعمار - يعني انگليس و فرانسه - بعد از جنگ بين الملل اول، به جان اين کشورهاي عربي افتادند و مرتب ذرع و پيمانه کردند و بريدند و تقسيم نمودند و گفتند: اين براي تو، اين براي او، و در هر جا هم مهره ي دست نشانده ي تسليمي را از طرف خودشان سرکار گذاشتند و اختيار ملتهاي اين کشورها را به دست آدمهاي فاسد و مفسد دادند، علت همين است. آنها دنبال اين هدف بودند.
وظيفه ي بزرگ امثال رضاخان در ايران، و ابن السعود در عربستان، و فاروق در عصر، و ديگران در جاهاي ديگر، اين بود که نگذارند مسلمانان با هم متحد بشوند و به صورت يک نيروي فعال دربيايند و روحيه پيدا کنند و به وسط ميدان سياست عالم بيايند. نقشه ي استعمار بر اين اساس بود. حالا شما فکر کنيد ببينيد، عظمت را از اين جا مي شود فهميد فکر کنيد که امپراتوري انگليس دهها سال، در کنار او دولتهاي استعماري ديگر، آخر همه امريکا، با پول و اسلحه ي فراوان و با ابزار علم و دانشي که در اختيار داشتند، همه با وجود اختلافاتي که با هم داشتند، با يکديگر همکاري کردند، تا اين مقصود عملي بشود! کدام مقصود؟ مانع شدن از حضور دسته جمعي مسلمين در صحنه سياست عالم و اين که مسلمانان احساس کنند آنها هم حق دارند، آنها هم قدرت دارند، آنها هم مي توانند حرف بزنند.
در جنگ بين الملل، اسم ايران را «چهار راه خاورميانه» گذاشته بودند؛ چون در برهه يي طولاني از زمان، تنها راه ارتباطي بين شرق آسيا و اروپا بود . مزيت ديگر اين کشور آن است که در کنار خليج فارس، لب درياي عمان و در حساسترين مناطق قرار دارد. در بحبوحه ي تلاشهاي استعمار - امريکا و غير امريکا - و در اوج پيروزي استکبار، ناگهان در يک نقطه ي بسيار حساس، يک انقلاب عظيم همراه با رهبري فوق العاده و بي نظير، در ميان احساسات و عواطف و آگاهيها و نيروهاي مخلصانه و صادقانه ي يک ملت قهرمان - که اسلام بکلي آنها را منقلب کرده و ترس را از وجودشان ريخته - سر مي کشد. تمام نقشه هايشان به هم ريخت . اول باور نکردند و نتوانستند بفهمند چه شد. ناگهان نظر لطف «آنان که خاک را به نظر کيميا کنند»، عنايت الهي، توجهات غيبي، فيوضات ولي امر و بقيه الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) ملت را منقلب کرد. انقلاب پشت سر آن رهبري که بزرگترين عطيه ي الهي براي مسلمين بود، با سرعت به حرکت درآمد و هر قدمي که اين ملت پيش رفت، به قدر ده قدم رشد کرد.
منبع:حديث ولايت، جلد چهارم، صص 288-286